- غرامت کردن
- تاوان گرفتن غرامت گرفتن
معنی غرامت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عطا کردن آنکه قدر و مرتبت برتری دارد
کاشتن و کشت کردن
چرک کردن
ماندن ماندگار شدن درنگ کردن متوقف شدن آرام گرفتن بجای ماندن
پیشوایی کردن، پیشنمازی کردن
اثر کردن تاثیرکردن، انتقال یافتن مرض از شخصی (یا جانوری) بشخص دیگر
عزیز کردن، ارجمند کردن
کنایه از شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
کنایه از تاوان کشیدن، مجازات شدن، به عهده گرفتن غرامت، متحمل شدن تاوان و ضرر و زیان
بتکلف زیرکی نمودن، زیرک نمایی کردن
تاوان پذیرفتن به عهده گرفتن غرامت قبول کردن تاوان
تاوان ستدن تاوان گرفتن
پخش کردن میان وامخواهان
استراحت کردن آسودن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
هنگامه کردن شور و غوغا و هنگامه بر پا کردن: قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی
عزیز داشتن محترم داشتن: بخدایی که مرا بتو گرامی کرد و تو را بمن گرامی کرد
دهش کردن، مهر کردن لطف کردن التفات کردن، عطا کردن دادن: (بزرگتر بکوچکتر) : وجهی به... مرحمت کردند
سرزنش کردن نکوهیدن: (و چون میل بخیر کند از میل بشر پشیمان شود و خویشتن را ملامت کند) (اوصاف الاشراف. 26)
پشیمان شدن: تازخون ریختن آن غمزه ندامت نکند کس بدردغم توفکرسلامت نکند. (امیرخسروظنند)
تاوان دادن
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
حواله کردن براتی بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
آسوده کردن، یا خیال کسی را راحت کردن موجب اطمینان خاطر او شدن، آسوده کردن آرامش بخشیدن
بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن
ممنوع کردن عملی را تحریم، بیهوده از بین بردن چیزی را
آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
تاراج کردن آپوردن تروفتن تاراج کردن چپاول کردن اغاره